اول دبیرستان، توی گروه تئاتر عروسکی مدرسه بودم. یادمه کفش دوزک عروسک من بود. چهار تا انگشت و شست دهان و دست دیگه بدن کفش دوزک

ما هیچ کدوم عروسک گردان نبودیم. یه روزایی دستمون درد می کرفت به محض اینکه دستمونو میاوردیم پایین خانم میم ، مربی تئاترمون، می کفت دستتونو نیارین پایین. اگر بیارین پایین هیچ وقت نمی تونین عروسک گردانی کنین . ولی اگر ادامه بدین و با درد کنار بیاین اونوقته که بهتر میشین.

اینا شاید جملات ساده ای باشن ولی برای منی که این روزا موقع ورزشی که تو عمرم نکردم یا هر تجربه جدیدی یادم می نداره، دستتو بندازی از دور خارجی

و اونجاست که درد بی اهمیت میشه در قبال ادامه دادن، در قبال هدف.

یه جاهاییم هست آدم میگه دیگه نمی تونم، دیگه نمی کشم، همه توانم همین بود، شاید همون منطقه خط قرمزمون باشه ولی فقط‌کافیه یک قدم پا رو اونطرف بذاریم تا ببینیم چه دنیایی اون پشته.

چگونه بیولوژک تبدیل به طبیبک شد

حرص می خورم از دست خودم :/

کوتاهه ولی خیلی وقته که میخوام بنویسمش

ولی ,درد ,نمی ,عروسک ,دوزک ,یه ,کفش دوزک ,در قبال ,دیگه نمی ,دستتو بندازی ,اونجاست که

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

hack by ali دبستان غیر دولتی دخترانه مشتاق فارسان دانلود فایل zero طراحی و چاپ جعبه همبرگر بهترین ها حق همه ماست بهینه سازی وب سایت برای گوگل (سئو seo) خدمات کنسولی سپهر یوزپلنگ پروژه ها انگیزه ها